گزارش تصویری نمایشگاه آثار حسینعلی ذابحی در گالری ایرانشهر


حسین‌علی ذابحی در سال 1324 در تهران متولد شد وی دوران كودكی خود را در خانواده‌ای مذهبی و سنتی گذراند از بچگی علاقه‌ی زیادی به نقاشی داشت و خواهر بزرگترش كه متوجه این علاقه شده بود برای او یك بسته مداد رنگی تهیه كرد و حسین‌علی ذابحی شروع به نقاشی كرد. در دوران دبستان در یك مسابقه سراسری نقاشی كه بین دبستان‌ها برپا شد شركت كرد و برنده شد.در دوران دبیرستان كه بیشتر درگیر ورزش و مسابقات كشتی بود كمتر به نقاشی می‌پرداخت. پدرش همیشه به او پیشنهاد می‌كرد كه ترك تحصیل كرده و به كار دامداری مشغول شود بنابراین به پدرش قول داد اگر نتواند وارد هنرستان شود درس و هنر را رها و به دامداری می‌پردازد.

دوران هنرستان

او در سال 1345 در كنكور هنرستان پذیرفته و وارد هنرستان شد در دوران هنرستان نیز بیشتر به ورزش می‌پرداخت و كمتر نقاشی می‌كرد فقط تكالیفش را در حد گرفتن نمره قبولی انجام می‌داد .در دوران هنرستان محمدابراهیم جعفری استاد ایشان در دروس طراحی و نقاشی بود. پس از 3 سال موفق به دریافت دیپلم دبیرستان گردید و پس از اخذ دیپلم از هنرستان هنرهای زیبا در سال 1347 به علت عدم موفقیت در كنكور دانشگاه تهران عازم خدمت سربازی شد.

دوران دانشگاه

پس از اتمام دوره سربازی جهت ادامه تحصیل در رشته دكوراسیون (معماری داخلی) عازم كشور فرانسه شد.

در مدرسه آرت دكوراتیو پاریس به علت نداشتن ماكت معماری نتوانست در این رشته به تحصیل بپردازد. سرانجام پس از موفقیت در پذیرش مدرسه عالی بوزار در رشته نقاشی مشغول به تحصیل می‌گردد.

او تحصیلات دانشگاهی خود را زیرنظر پرفسور پی‌ارمته آغاز و با تشویق و شیوه صحیح آموزش این استاد بزرگ بیشترین انگیزه ی كار و فعالیت درونی برایش به وجود آمد.

پس از مدتی با مطالعه و دیدن موزه‌های متعدد و پشتكار فراوان اقدام به برپایی دو نمایشگاه انفرادی و یك نمایشگاه گروهی می‌كند. نمایشگاه گروهی در سالن بوزار و نمایشگاه‌های انفرادی او در گالری ترانسپوزیسیون و گالری سولانژ برگزار شد و استقبال شایان توجهی نیز داشته است وی از همان ابتدا سعی می‌كرد كه مسائل درونی خود را صادقانه روی تابلو بیاورد و عاشقانه به نقاشی بپردازد و به همین دلیل استادش از وی رضایت داشته و نمایشگاه‌های او را دنبال می‌كرده است.

آغاز آموزش و تدریس در هنرستان و دانشگاه

او بعد از اینكه فارغ‌التحصیل شد به تهران آمد و در هنرستان پسران و دانش‌سرای هنر مشغول تدریس شد تا بالاخره به دلیل نداشتن روحیه‌ی لازم از وزارت فرهنگ و هنر سابق استعفا می‌دهد و به كار نقاشی و مطالعات عرفانی می‌پردازد. در سال 1367 به دعوت دانشگاه هنر به تدریس نقاشی مشغول و تا كنون در دانشگاه آزاد اسلامی در تهران و اصفهان، دانشگاه سوره تهران، دانشگاه هنر تهران و اصفهان به كار تدریس مشغول است.

دوره های کاری حسینعلی ذابحی:

به طور كلی كارهای ذابحی را می‌توان به دو دوره پاریس و تهران تقسیم‌بندی كرد. در پاریس او به عنوان یك دانشجو تاثیرات خود را از دوران كودكی در نقاشی‌هایش بیان می‌كرد كه نمونه‌ی بارز آن تابلوی صغری زن جادوگر است.

ذابحی در دست نوشته‌های خود درباره نوستالژی گفته است: «من نوستالژی‌ها را نقاشی می‌كنم».نوستالژی عامل مهمی در هنر می‌باشد كه نمی‌توان آن را نادیده گرفت بخصوص در مورد یك نقاش درون‌گرا و اكسپرسیونیت، وی از این دوران نقاشی‌هایش به «دوران فرانسه» یاد می‌كند.

حسین‌علی ذابحی در سال 1356 پس از بازگشت به ایران به طور موقت نوستالژی‌های خود را به دست فراموشی سپرد البته نوستالژی به طور مطلق فراموش نخواهد شد، در این دوره بیشتر كارهایی را نقاشی می‌كرد كه جنبه اجتماعی داشت و اكثراً از رنگ‌های كرم و قهوه‌ای استفاده می‌كرد. با شروع جنگ (ایران و عراق) در سال 1359 نقاشی‌هایش رنگ خشونت به خود گرفت و مرحله جدید دوره دوم كارهایش آغاز شد. ذابحی دوره‌ی دوم كاری‌اش را دوره جنگ نامید. در این دوره دلواپسی‌ و وحشت از بمباران‌های پی‌در‌پی و دلهره و هراس از جنگ و خونریزی و نابودی تمام مردم ایران در نقاشی‌های هنرمند تاثیرات فراوان بجا گذاشت كه از جمله آن‌ها می‌توان به نقاشی‌هایش با نام‌های دلهره، كولاك و ... اشاره كرد. در این دوره از تصاویر ماسك‌های مختلف در نقاشی‌هایش استفاده می‌كرده است.

دیری نگذشت كه این دوره از نقاشی برای او به پایان رسید و با جرقه‌ای جدید به خاطر از دست دادن برادر خود در سال 1362 وارد مرحله‌ی جدیدی در نقاشی شد (دوره آبستره). برخلاف گذشته حال و هوای نقاشی‌ها در ابتدا بصورت آبستره فیگو رایتو و در مرحله‌ی بعد بصورت آبستره‌ی ناب درآمد كه می‌توان به تابلوهایی با نام‌های جنین، انفجار، فرودگاه و ... اشاره كرد .

در همین دوران بود كه دوره‌ی چهارم نقاش ،دوره «نقاشی عرفانی» آغاز شد كه در این دوره هنرمند با سفرهایش به اماكن مقدس تحت تاثیر شیوخ قرار گرفته و به صورت فیگورایتو ساده به كشیدن مقابر و ابنیه تاریخی «كاروانسراهای شاه عباسی» و چهره دراویش از جمله «پیر چنگی» می‌پردازد.از جمله آثار وی در این راستا می‌توان «زن باردار»،« كلاغ زن »و« كودك» را نام برد.

بازگشت به گذشته به معنی راحتی كار و تكنیك آزاد می‌توانست برای نقاش جالب و مورد تعمق قرار گیرد.

ولی این بار رنگ سیاه معنایی تازه در كارهایش پیدا كرده و مجذوبه‌اش می‌نماید. او مدت‌ها بر روی رنگ سیاه تعمق می‌كرد و رنگ سیاه را عامل تاثیرگذار در اكسپرسیون كار می‌دانست كما اینكه بارها و بارها در مورد رنگ سیاه مطالبی عنوان كرده و حتی یك بیانیه راجع به سیاه نوشته است. او عقیده داشت كه رنگ سیاه در كنار رنگ‌های دیگر می‌تواند عاملی موثر در بازدهی ذهنی و روانی نقاش باشد و سرانجام به تیره‌گرایی بیانجامد در دست نوشته‌هایش در ناقوس هنر در مورد رنگ سیاه اشارات بسیاری كرده تا مسئله برای مخاطبین بیشتر آشكار گردد.

بیانیه استاد حسین‌علی ذابحی در خصوص رنگ سیاه :

عصر، عصر سیاهی است.

از سیاهی نهراسید

فرش سیاه خود را به عرش سپید مبدل سازید.

شماره معكوس را آغاز كنید تا به صفر رسید كه ورای آن دنیایی دیگر متولد خواهد شد.

مطمئن باشید موقعی كه شما به خواب عمیق فرو می‌روید و فكر شما از همه چیز حتی نیایش باز می‌ایستد خداوند در خواب شما را نوعی دیگر به نیایش مشغول خواهد ساخت و باید آن نیایش را دریابید و از خلاء فكری نهراسید.

از بوم سیاه نترسید كه شما قادرید آنرا با عبودیت خود زیبا سازید. سرانجام عقل سرخ سهروردی بزرگ كوله مرا بعد از 11 سال كنكاش در مورد سیاهی و تیرگی به سر منزل مقصود می‌رساند تا بدانم این نهضت یك انگیزه درونی و روحی است و عبودتی می‌آورد و راه ظلمت، تكامل در پی خواهد داشت.

استاد واقعی در دل شماست و شما جز خود به كسی نیاز ندارید و می‌توانید با بندگی و خلاصی از تجملات دنیا، دنیایی دیگر، بكر و ساده خلق نمایید و بهشت خود را آذین بندید و آن مكتب دنیای تاریك است.

«این مكتب هوس نیست این مكتب ضرورت و انقلاب معنوی و روحی هنرمندیست كه می‌خواهد راهی دیگر بپیماید و به معرض تجربه گذارد و در كمال درماندگی به منزلی رسد كه مثل ستاره در آسمان بدرخشد و شما را مجذوب خود گرداند.

زرق و برق دنیای تجمل و بی‌پایه امروز این مكتب را طلب می‌كند دنیا یا دنیاهای تاریك را ببینید تا روشنایی‌های همه اعصار را بهتر دریابید كه هر دو مكمل یكدیگرند.»

عصر، عصر سیاهی است پایان شب سیه سپید است

(ذابحی، 1369، 39)

حسین‌علی ذابحی در مصاحبه‌ای در مورد علت سیاه كردن زمینه كارشان این چنین پاسخ می‌دهد:

«به نظر من هر محتوایی تكنیك خودش را می‌سازد و به عكس هر تكنیكی محتوای خودش را. فقط می‌دانم كه در تاریكی كنجكاوی آدم زیاد می‌شود كنجكاوی‌ای توأم با ترس، به نظرم اگر از تاریكی شروع كنی از نقطه صفر شروع كرده‌ای، از یك نقطه صفر توام با شك. سیاهی ایجاد شك می‌كند در مورد خودت در مورد وجود خودت، فكر می‌كنم باید از تاریكی شروع كنم تا روشنایی را قشنگ‌تر ببینیم. »(ذابحی ،1374، 47)

پس از گذشت زمان به مرور رنگ سیاه جای خود را به خاكستری‌های رنگی سپرد و دیگر رنگ سیاه برای نقاش جذبه‌ی چندانی نداشت گویا پیش‌گویی او در بیانیه‌اش صحت پیدا كرد كه نوشته بود پایان شب سیه سپید است.

«در این دوره نقاش به مسائل اجتماعی و به گذشته‌های دور و نزدیك چشم می‌اندازد و آن‌ها را با اشكال مختلف و دفرماسیون به نمایش می‌گذارد. بیشتر كارهای وی در این دوره فیگور و پرتره است كه وی این دوره را تیپ‌شناسی خوانده است.در این كارها نقاش مجدداً به گذشته‌های خود باز می‌گردد از مطرب‌های روحوضی گرفته تا انتری‌ها، معركه‌گیری‌ها، سیرك‌بازها و خیمه‌شب‌بازها، همه و همه‌ی این خاطرات را به طور زیركانه و مرموز در تابلوهایش شكل می‌دهد... علاقه‌‌ی او نسبت به نمایش‌های سختی كه در دوران طفولیت و نوجوانی شاهد آن بوده است بصورت رنگ‌ها و فرم‌های مختلف جای رنگ‌های سیاه گذشته را پر كرده «در این دوره (تیپ شناسی) هنرمند از فضای شلوغ و در هم و برهم دوره های گذشته خود دور شد و به فضاهای بکر و ساده روی آورد که میتوان این سادگی را در کارهایش مشاهده نمود به گفته حسین علی ذابحی « این عناصر باید انقدر ساده و گویا باشند که مثلا پرتره ، منظره،طبیعت بیجان و غیره و غیره را تنها با یک نگاه بتوان به ارزش های تجسمی اش پی برد.»

در طول سال‌های فعالیت‌های هنری استاد حسین‌علی ذابحی در مورد آثار وی مطالبی مكتوب در روزنامه‌ها و مجلات مختلف به چاپ رسیده كه در آن‌ها به نقد و بررسی زندگینامه وی و تاثیرات محیط و مسائل پیرامون آن در خلق آثار وی همت گماشتند.

مصاحبه فیروزه صابری در روزنامه همشهری با حسین علی ذابحی :

«گپی با حسین‌علی ذابحی به بهانه برپایی نمایشگاه نقاشی‌های او در خانه آفتاب »

بهترین سنت سنت دل است

صابری )شما در دوره‌ی تحصیل‌تان در فرانسه قاعدتاً با هنر آنجا برخورد داشته‌اید آن را چگونه دیدید؟

ذابحی)راستش در اروپا این مسئله زنجیره‌ای شده است یعنی آنها تاریخ نقاشی دارند و از قبل از رنسانس تا به حال به صورت زنجیره‌ای پیش آمده‌اند. از امپرسیونیسم به این طرف نیز در هنر مدرن فرانسه پیشتاز بوده است. خلاصه اینكه آنها هنرشان تاریخ دارد.

صابری )و پشتوانه فرهنگی؟

ذابحی) نه اینكه ما نداشته باشیم ما هم داریم منتها تاریخ هنر ما پاره شده است.

صابری )تا آنجا كه ما اطلاع داریم آنها هنرشان علی‌رغم اینكه هنری مدرن است وارد زندگی مردم شده و با آن ارتباط برقرار می‌كنند اما در كشور ما…؟

ذابحی) اتفاقاً در این نمایشگاه آخر دیدم 200-300 تا شاگرد مدرسه‌ای برای دیدن آثار آورده‌اند و من خیلی خوشحال شدم چون نفس نمایشگاه برای همین، است این برای من خیلی مهم بود چون این‌ها از همین سن با نقاشی و تصویر آشنایی و انس پیدا می‌كنند. نقاشی زبان خودش را دارد و باید آنرا شناخت.

صابری )و از بچگی زبان تصویر را یاد می‌گیرند؟

ذابحی) بله با تصویر آشنا می‌شوند و وقتی بزرگ شدند دیگر با آن مشكلی ندارند. من خودم وقتی از فرانسه آمدم خانواده‌ام كارهایم را كه دیدند برایشان شوك‌آور بود ولی الان در افتتاحیه نمایشگاهم برادرم دست روی كارهایم می‌گذاشت و حرف‌هایی می‌گفت كه برای من خیلی جالب بود. دلیلش هم این است كه آنها كارهایم را در طول این سال‌ها دیدند و دیدند تا برایشان معنا پیدا كرد.

صابری )به نظر شما برای بالا بردن فرهنگ تصویری و سواد بصری مردم چه باید كرد؟

ذابحی) اولین راهش این است كه آثار نقاشی را به طور وسیع به مردم نشان بدهند و دانش‌آموزان را ببرند نمایشگاه‌ها را ببینند.

شهرداری نیز می‌تواند در جاهایی كه عبور و مرور مردم زیاد است مثل پارك‌ها- كارها را عرضه كنند خوشبختانه الان نسبت به سابق وضع خیلی بهتر شده و مردم با هنر آشنایی و نزدیكی بیشتری پیدا كرده‌اند. مسئله مهم‌تر اینكه ما نقدنویسی كم داریم اگر هنر اروپا كارش بالا گرفته یك علتش این است كه نقدنویس هنری دارند و آثار هنری آنها نیز از طریق وسایل ارتباط جمعی خیلی خوب عرضه می‌شود.

باید نقدنویس‌ها در مورد هر كار و هر نمایشگاهی بنویسند و در دسترس بگذارند. چاپ كتاب و مجلات هنری نیز خیلی مهم است نقاش‌ها هم به نظر من نباید فقط در تهران نمایشگاه بگذارند باید بروند به شهرستان‌ها و كارهایشان را آنجا نیز عرضه كنند. (صابری ،1371،6)

استاد حسین علی ذابحی به روایت محمد ابراهیم جعفری در مجله حرفه هنرمند :

اگر عاشق نباشی آموختنی نیست:

«حسین‌علی ذابحی را اولین بار در یكی از روزهای شنبه مهرماه 1344 شمسی در هنرستان پسران تنها هنرستان هنرهای تجسمی تهران در آن سال‌ها دیدم.

من مدت یك سال بود پروژه نهایی خود را در دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در كارگاهی كه زیرنظر استاد «محمود جوادی‌پور» و استاد «محسن وزیری» اداره می‌شد به اتمام رسانده بودم به پیشنهاد «محسن وزیری» و با موافقت« حسین كاظمی» رئیس هنرستان پسران، معلم طراحی و نقاشی سال اول هنرستان شده بودم سال دوم را «غلامحسین نامی »و سال سوم را «محسن وزیری» اداره می‌كرد و قرار بود هر معلمی از سال اول تا سوم با هنرجویان ثابتی پیش برود و دوباره از سال اول دوره بعد شروع كند البته« محسن وزیری» و« حسین كاظمی » در جریان كار قرار داشتند و علاوه بر حضور در جلسات قضاوت هفتگی در جریان كارها و هنرجویان بودند. آن روز شنبه من پر از شور و شیدایی و با تكیه بر تجربه‌های ظاهراً موفقی كه در آن سال‌ها در كنار «محمود جوادی‌پور» و «محسن وزیری» داشتم به كارگاه طراحی و نقاشی سال اول هنرستان رفتم و حرف‌هایی را كه مدت سه سال شب و روز در سفر و حضر بیشتر از «محسن وزیری» و كمتر از كتاب‌ها و دیگران یاد گرفته بودم تحویل بچه‌های سال اول دادم.

یاد گرفته بودم بسیار مسلط، محكم و قاطع صحبت كنم. نزدیكی‌های ظهر بعد از تشریح برنامه‌های آینده كه خودبه‌خود، ظاهراً هم كه شده شبیه برنامه‌های «محسن وزیری» بود. هنرجویان سال اول هنرستان در سكوتی همراه با امیدواری فرو رفته بودند كه هنرجویی از من كوتاه‌تر آرام و بی‌خیال دست‌ها در جیب تا شصت سانتی‌متری من نزدیك آمد سرش را بالا كرد و با لهجه‌ی خودمانی و تهرونی اصیل پرسید: ببخشید آقا این حرف‌هایی كه راجع به نقاشی زدید حتمی حتمیه؟ یعنی نمیشه آدم یه جور دیگه راجع به نقاشی فكر كند آخه مگه نقاشی یه چیزی نیست كه باید تو جون آدمیزاد باشه؟ من چطور یه كاری رو كه دوست ندارم انجام بدم تا شاید یه روزی به چیزی كه دوست دارم برسم؟! در تمام یافته‌هایم برقی زده شد.

دست‌های «ذابحی» هنوز در جیبش بود و چشم‌هایش نگاهی پرسنده و صمیمی داشت و در چشمانش هیچ اثری از دست انداختن من نبود با این وجود یك لحظه از ذهنم گذشت به بهانه‌ی دست‌های در جیبش و در حقیقت به تلافی شكستی كه در اولین روز معلمی‌ام در برابر هنرجویان خورده بودم یك سیلی به او بزنم و شاید هم زده باشم و «حسین ذابحی» مرا بخشیده باشد، باید از خودش پرسید «ذابحی» از من صادق‌تر است در هر حال این بزرگ‌ترین درس در عرصه‌ی تعلیم و تربیت هنر را در اولین روز كاری‌ام از او دارم.

خلاصه «ذابحی» سه سال در هنرستان در حالیكه ظاهراً برنامه‌های كلاس را اجرا می‌كرد در حقیقت بكار خود مشغول بود، آن روزها آنقدر باتجربه نبودم كه سر از كارش درآورم. هر هفته در سه كارگاه سال‌های اول، دوم و سوم هنرستان تا كارهای هنرجویان به روی دیوار می‌رفت و بچه‌ها در جریان نظریات كلیه‌ی استادان قرار می‌گرفتند. از سال 1348 تا 8 سال بعد دیگر خبر دقیقی از او نداشتم فقط می‌دانستم كه بعد از خدمت سربازی اوائل سال 1350 به پاریس می‌رود و در یكی از آتلیه‌های هنرهای زیبای شهر پاریس به كار نقاشی مشغول می‌شود. در آنجا بعد از یكی دو هفته كه در كارگاه از مجسمه‌ها و مدل‌های زنده كار می‌كند یك روز به استادش كه در كارگاه ایستاده است نزدیك می‌شود و بدون اینكه دست‌هایش در جیبش باشد و یا تهرانی اصیل صحبت كند می‌گوید استاد من حال كار كردن در این فضا و موضوع‌ها را ندارم برق از استادش می‌پرد اما چون با تجربه‌تر و آگاه‌تر از من بوده است از ذابحی می‌پرسد كجا حال كار كردن دادی؟ او جواب می‌دهد كنار رود سن یا در پارك‌های پاریس، بازار میوه، خیابان‌ها و هر كجا كه زندگی واقعی جریان دارد.

یكی دو هفته بعد ذابحی اتودها و اسكیس‌های خود را در كارگاه در برابر استاد فرانسوی خود قرار می‌دهد استاد مدتی به كارها نگاه می‌كند. هنرجویان را به دیدن كارها دعوت می‌كند و می‌گوید: «ببینید آدم اول نقاش است، بعد نقاشی می‌كند ذابحی در زیر ابرها و آفتاب‌های پاریس سایه روش‌های درون خود را نقاشی كرده است در كارهایش رودخانه سن آدم را یاد جویبارهای شرقی می‌اندازد».

«حسین‌علی ذابحی هفت سال در پاریس كار می‌كند و از راه مربی‌گری در كشتی آزاد كه در روزهای هنرستان قهرمان خروس وزن آن بوده است زندگی را می‌گذراند.

بعد از انقلاب فرصت آن را پیدا كردم كه در مجتمع دانشگاهی هنر و دانشگاه هنر تهران با ذابحی همكاری داشته باشم و از نظرات سودمند او استفاده كنم.

یك طراحی با آب مركب به اندازه كوچك اثر «حسین‌علی ذابحی» در دیوار كارگاه هم دارم هر وقت دلم برای دیدن یك كار با حال و صمیمی تنگ می‌شود به آن نگاه می‌كنم، به من نیرویی خاص، می‌دهد این كار همیشه مرا به كار كردن بیشتر تشویق می‌كند، دلم می‌خواهد نوشته‌ام را با این سروده به پایان ببرم.»

هشت سال/ شاگردی كبوتران كردم/ پرواز نیاموختم

پرواز بی‌بال/ مثل آواز بی‌حال/ مثل شعر/ مثل نقاشی

اگر عاشق نباشی/ آموختنی نیست

(جعفری،126،1381)

پایان

برگرفته از رساله کارشناسی ارشد آناهیتا ذابحی



اخبار مرتبط:

مروری بر آثار حسینعلی ذابحی

logo-samandehi